کد مطلب:140200 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

گریختن عبدالله بن زبیر به طرف مکه و گرفتار شدن عبدالله بن مطیع
پس از ارسال نامه یاد شده به یزید ولید كسی را به نزد عبدالله بن زبیر فرستاد و او را نزد خود خواند، عبدالله به فرستاده ولید گفت: چنان كنم كه امیر فرمان داده، بوی بگو او خود نزد تو خواهد آمد.

رسول نزد ولید آمد و سخن او را بازگو نمود.

ولید بار دیگر شخصی را نزد ابن زبیر فرستاد و او را طلب كرد و این خواندن و طلب نمودن پیاپی و مكرر صورت گرفت تا جائی كه غلامان و خدمتكاران ولید به طور صریح به ابن زبیر می گفتند: بیا نزد امیر و با او بیعت كن و در غیر این صورت دستور دهد تا سرت را بردارند.

برادر عبدالله كه جعفر نام داشت نزد ولید آمد و تقاضا نمود كه وی در طلب عبدالله تعجیل نكند ولید سبب نیامدن و تعلل ورزیدن عبدالله را جویا شد.

جعفر گفت: چون مأموران امیر مكرر و به طور پیاپی بدنبال وی آمده اند خاطر عبدالله از این جهت مشوش گشته و او را ترسی عارض گردیده صلاح آن است كه امروز را شما صبر كنید و مأموران خویش را فراخوانده و فردا بامداد او خود به نزد شما خواهد آمد.

ولید گفت: این سهل است مثل من و برادر تو همچنان است كه خداوند تعالی می فرماید: ان موعدهم الصبح، الیس الصبح بقریب [1] پس كس فرستاد و مأموران


را طلبید و دستور داد تا سرای عبدالله بن زبیر را كه محاصره كرده بودند ترك كنند چون شب فرارسید عبدالله بن زبیر برادران خود را طلب كرد و گفت:

صلاح در آن است كه همین امشب گریخته و به مكه رویم، شما از شارع اعظم رفته و من از بیراهه روان می شوم، زیرا یقینا ولید كسی را به طلب من خواهد فرستاد و وقتی مرا در خانه نیابند به تفحص و تجسس برآمده و حتما مرا تعقیب خواهند نمود پس برای اینكه به من دست نیابند بهتر است من از بیراهه بیایم.

برادران عبدالله حسب دستور او از شارع اعظم به مكه حركت كرده و خودش بهمراهی جعفر شبانه از مدینه گریخت و از بیراهه به طرف مكه فرار كرد.

بامداد فردا ولید عبدالله زبیر را طلبید ولی او را نیافت و پس از تفحص و تجسس معلوم شد كه وی گریخته ولید در خشم شد، مروان گفت:

وقتی امیر نصیحت ناصحان را نپذیرد و به صلاح اندیشی ایشان وقعی ننهد امر چنین باشد، عبدالله به جائی غیر از مكه نمی رود، افرادی چند را به طلبش بفرست تا او را دستگیر كرده و بیاورند به نقلی هشتاد نفر سواره همراه یكی از موالی بنی امیه و به نقل دیگر سی شتر سوار بدنبال وی فرستاد تا او را هر كجا دیدند گرفته و بیاورند.

سواران در راندن مركب ها مبالغه كرده و آنچه كوشش كردند او را نیافتند و آن روز ولید بجهت سرگرم شدن به دستگیر نمودن ابن زبیر از امام علیه السلام منصرف شد بهر صورت وقتی گروه اعزامی ولید از تفحص بازگشته و اظهار نمودند كه ابن زبیر را نیافته اند ولید ملول و دلتنگ شد سپس چند تن از مأموران را فرستاد تا خویشان و خدمتكاران ابن زبیر را گرفته و محبوس نمایند، ابن زبیر پسر عمی داشت بنام عبدالله مطیع كه مادرش عجما دختر مامر بن فضل بن عفیف بود، او را گرفتند و همراه عده دیگری از خویشاوندان ابن زبیر زندانی نمودند پس از این واقعه یكی از خویشان ابن زبیر نزد عبدالله بن عمر رفت و گفت:


ولید عبدالله مطیع را بی گناه محبوس كرده اگر تو را بیرون می آوری كه هیچ و الا ما خود رفته و با جنگ و جدال آزادش می كنیم و اگر جانمان هم در این راه از دست بدهیم باكی نیست.

عبدالله بن عمر گفت: عجله نكنید و فتنه و آشوب راه نیاندازید تا در این كار بیاندیشم، پس كسی را فرستاد و مروان را بخواند و چون مروان نزدش حاضر شد عبدالله بن عمر او را نصیحت بسیار كرد و گفت ظلم و ستم را كنار گذارید تا خدا معین و یاور شما باشد، عبدالله مطیع چه جرمی كرد، كه او را محبوس كردید، در همین گیرودار جواب نامه مروان و ولید از طرف یزید رسید و مضمونش این بود:

نامه شما رسید و مطلب معلوم شد، آن چه از اخبار اهل مدینه و رغبتشان به بیعت من یاد كرده بودید دانستم یك بار دیگر مردم را بخوانید و در اخذ بیعت از ایشان مبالغه و تأكید كنید و از عبدالله بن زبیر دست بدارید كه او در هر كجا باشد مورد غضب و سخط، قرار خواهد گرفت روباه از مهتاب كجا می تواند بگریزد و با جواب این نامه سر حسین بن علی را نزد من فرست اگر بر این نحو كه گفتم عمل نمودی جایزه با ارزشی نزد من داری و علاوه بر آن تو را امیر سپاه خواهم نمود تا صاحب دولت و نعمت وافری گردی والسلام.

نامه یزید كه بدست ولید رسید و از مضمونش مطلع گردید سخت دلتنگ شد و گفت:

لا حول و لا قوة الا بالله اگر یزید تمام دنیا را با انواع زخارفش بمن دهد هرگز در خون فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شریك نخواهم شد.


[1] سوره هود آيه(8) .